söndag 24 februari 2013

حضور پرشور دوستان و رفقا درمحفل یادبود زنده ياد جليل پرشور

حضور پرشور دوستان و رفقا درمحفل یادبود زنده ياد جليل پرشور
محفل يادبود مبارز نستوه ، زنده ياد جليل پرشور بروز يکشنبه 17 فبروری از ساعت يک الی سه بعد از ظهر از طرف فاميل و دوستانش در فولکت هوس شهر اديوالا  سويدن برگزار شد. درين محفل پرشکوه تعداد زيادی از رفقا و دوستان زنده ياد پرشور از شهر های مختلف سويدن وکشورهای همجوار حضور بهم رسانيده بودند.
دراين محفل بی ريا ، دوستان پيرامون بعد های مختلف شخصيت زنده ياد پرشور سخنرانی نموده و تعدادی خاطرات شانرا از سالهای زندگی با زنده ياد پرشور بيان نمودند.
محفل با پخش سرودهای ميهنی آغاز شد ، نخست محمدآجان غلجی پس از خواندن يک قطعه شعر انقلابی  بيوگرافی زنده ياد پرشور را به خوانش گرفت :
بيو گرافی مرحوم پرشور 
سخنرانان بعدی اين محفل به ترتيب ذوات آتی بودند :
ـ محترم عبدالخالق بقايی
ـ  محترم رزاق احمدزی
متن بيانيه
غمى نا رفته بيرون از دلم آيد غم ديگر
ندارم مهلتى از ماتمى تا ماتم ديگر

در يكى دو سال اخير اين چندمين باريست كه خبر مرگ عزيزان،ما را بر گليم اندوه وحسرت مى نشاند. امروز كه به خاطر ياد بود عزيز از دست رفته ما، پرشور فقيد دور هم گرد آمده ايم هر كدام ما به نحوى خاطرهء از آن شخصيت والا داريم. 
من مثل اكثر شما رفقا پرشور را از سىى وچند سال به اينطرف ميشناسم. او كه نماد مروت،عيارى واز خودگذرى بود شخصيت متواضع، بردبار و مهربانى داشت. گذشت و تواضع در برابر زيردستان ، روش موءدبانه در برابر دوستان،فضايل و آداب عالى اخلاقى،سماجت و شخگردنى و استاده گى در برابر بعضى از بالا دستان به ظاهر محترمى كه در لباس ريا و نيرنگ پنهان شده بودند او را از سايرين متمايز ميساخت. من از ايشان خاطرات فراوانى دارم كه در اينجا يكى دو تا آنرا با شما در جريان خواهم گذاشت. در گرماگرم حوادث انقلابى ده شصت زمانيكه او مسول امنيتى چهار ولايت شمال كشور بود، براى نظارت پارهء امور مربوط،به سمنگان آمده بود كه بعد از ختم آن وظايف با گروه مختصرى از همرزمان و سربازان راهى كابل گرديد. من نيز در آن كاروان كوچك حضور داشتم
در گردنه آقمزار بالا ناگهان از هر ذاويه اى آتش و اخگر باريد و گلوله هاى داغ وآتشين بر سر وصورت و سينه انقلابيون نشست، صنوبر هاى سترگى بر زمين خوردند. در چنين اوضاع واحوال كمتر فرماندهى پيدا ميشود كه دست ودلش نلرزد! يك چنين شرايطى قدرت تدبير و مديريت اكثر فرماندهان را فلج ميسازد. فرمانده قطار ما نيز با ديدن اجساد همرزمانش و سيل آتش و دود هنوز از وسواس تردد بيرون نيامده بود كه جوان تنومند و رشيدى
از موتر جهيد و با صداء رسا اطرافيانش را مخاطب قرار داد. رفقا بر دزدان گردنه يورش ببريد. من آنها را زنده ميخواهم !!
اين صدا صداء پرشور بود كه با مسلسل دست داشته اش بر قلب دشمن تاخت و روح وجان تازه اى به بچه ها داد. تا چند دقيقه ديگر محاصره شكسته و دشمن از جسارت بيهوده اش نادم سر شكسته بود. من در آنجا جسارت پرشور را ديدم كه بر خلاف قدرتمندانيكه حين احساس خطر دور بر خود حصار گوشتى از سرباز وباديگارد وهمرزمش ميسازد او خود حصارى شد براى حفظ جان رفقا وهمرزمانش!! او به معراج از خود گذرى رسيده بود!! آن صحنه پرشور را براى من وجوانان انقلابى هم سن وسالم الگو قابل تقليد ساخت. راه مردان نبود راه ديگر بار شدن
صرف يكبار شدن، يعنى در جادهء خون رفتن وايثار شدن
و اما سالها گذشت، او گرفتار درد سنگين و سرنوشت غم انگيزى شد، دست نامرد مرگ هر روز گلوى او را مى فشرد، چند ماه پيش كه ديگر كاملن نحيف ونا توان شده بود و سايه وحشتناك مرگ دور سرش مى پيچيد در شفاخانه ء در كابل به عيادتش رفتم ، بعد از صحبت كوتاهى با او
شوخى كردم تا موقتن ذهنش را از گرفتارى وافكار مريضى اش برهانم و براى تداوم زنده گى اميدوارش كنم. با تبسم هميشگى برايم گفت: رفيق رزاق براى زنده ماندن فرصت زيادى ندارم،
دكتوران معالجم از هفته ها سخن ميگويند، اما نميدانند كه من سى وچند سال بيشتر از استحقاقم زنده گى كرده ام! به شوخى گفتم مگر ميشود براى زنده بودن استحقاق معين كرد؟ گفت در سالهاى انقلاب هر روزيكه به طرف وظيفه ميرفتم با قبول كامل مرگ لباس رزم مىپوشيدم
من اصلا" بايد در سالهاى شصت ميمردم. و باهم خنديديم....بغض و نااميدى سنگينى ازآخرين ملاقات مان بر من چيره شد و عظمتى را كه در آن چهره ديدم هنوز هم در برابر چشمانم قرار دارد. پرشور آن انسان استثايى و بزركى بود كه با خنده وبدون شكايت ولى به اميد وآرزوء اتحاد وهمبستگى رفقايش به استقبال مرگ رفت. روحش شاد ويادش گرامى باد ! 
در اينجا شعرى از شاعر بزرگ سليمان لايق را بر گزيده ام كه در سوگ نبود انقلابى گمنام جمال دهقان سروده شده است. چون جمال دهقان يار وياور گرمابه وگلستان و رفيق همرزم و دوست شخصى پر شور بود، بناء" گزينيش اين شعر را مناسب اين محفل دانستم
با طلب پوزش از سراينده اين شعر آنرا با تصرف اندك حضور گرامى شما تقديم ميدارم!
جليل سرور خيل مبارزان پدرود
جليل پرجم رزم دلاوران پدرود
جليل روح نبرد آزماى سركش خلق
جليل عسكر پيكار بى امان پدرود
به ننگ خلق كمر بستى وجدا نشدى
تو اى عقاب جوانمرد آسمان پدرود
چو رود سركش انديشه جزو مغز منى
چگونه گفته توانم كه جاودان پدرود
تواى حماسه گر شعر جاودانى رزم
تو اى مسافر درياى بيكران پدرود
حقيقت گهر زنده گى چه سرسخت است
كه ميتوان به چنين مرد قهرمان پدرود
تو زنده اى ونه ميرى چرا كه در دل خلق فروغ خاطره هاى دلاوران باقيست
هنوز گرمى سوزان عشق خفته به خون
چو شعله در دل داغان اين جهان باقيست
هميشه در دل راهى كه رهروش بودى
طنين زنگ جرس هاى كاروان باقيست
تو زنده اى وچنان زنده اى كه بعد از قرن
شكوه ياد عزيز تو بى گمان باقيست
تو جاودانه اى افسانه ها شدى يادت
به نام نامى انسان قهرمان باقيست
تو تا كه خلق برزمد نه مردنى شده اى
صداى گرم تو در سينهء زمان باقيست
چنانكه عشق بقا در سرشت نوع بشر
شعار سرخ تو در شعر من چنان باقيست
تو در اسارت شبهاى تار وظلمانى
بيامدى به جهان و غلام خان بودى
به هرچه مى نگرستى رهى نه مى بردى
اسير هيبت شبهاى بى زبان بودى
ولى زعطر گل سرخ كوچك نو خيز
چنان دگر شدى گويا كه همچنان بودى
زبامداد نخستين طلوع سرخ نبرد
تو پيشتاز و سرافراز و قهرمان بودى
از آن دمى كه ترا يافتم چو نور بهار
پر از صفايى وگرمى و مهربان بودى
نگاه تيز تو هرگز خطا نرفت زراه
تو تا نهايت اين جاده ديده بان بودى
تو در كشاكش شبهاى تار وظلمانى
چراغ راه نبرد مبارزان بودى
و در برابر هر موج سركش گمراه
چو صخره محكم وبرجاى پر توان بودى
و رود هاى وفا و نبرد و عشق و اميد
بهم يكى شده دريا شده تو آن بودى

 
ـ محترم فريد
ـ محترم حبيب فيضی
ـ محترم ياسين برومند از آستراليا پيامی فرستادند که متن آن چنين است :
باتاسف دردناک از درګذشت رفیق جلیل پرشور،به همه رفقا وفامیل داغ دیده اش ابراز تسلیت عمیق میکنم ما که باهم دوست ورفیق شخصی دوران جوانی ومدرسه بودیم،این دوستی وهم بازی در سطح مدرسه، قبل ازسالهای( ۱۳۴۵)آغاذ، الا ختم تعطیلات تعلیمی۱۳۴۸به ادامه بیشتر، با آوردن یک نامه ای بنام «تعرفهء حزبی» عنوانی مسولین حزبی مزارشریف این دوستی ساده،به یک رفاقت متعهد  به یک آرمان مشترک وباطرز دید مشترک در رابطه به مناسبات غیر عادلانه وحاکمیت طبقاتی  واستبداد سلطنتی در کشوربه عمیق شدن روابط در باور مندی ها وسمت ګیریها در مبارزات آګاهانه سیاسی علیه ارتجاع حاکم ومناسبات عقب مانده فیودالی تغییرکرد ،و شکل بارز تر رفیقانه را به خود ګرفت.
پرشوربعد ازنشان دادن تعرفه حزبی،که :ګفت «رفیق یاسین حالا بهم رفیق هستیم» صمیمانه همدیګر رادر آغوش ګرفتیم.آن ګام نخست دریک راه پاک باداشتن یک تصویر بزرګ از آینده کشورش، توام با اتفاقات وحوادث پر فرازو نشیب زجرها،محرومیت ها، بیکاریها، زندان وتهدیت ، در پختګی ودرایت سیاسی اواثر ګذاربود.
اودر این مسیر پر خطر،مانند همه همرزمانش شجاعانه باداشتن عشق به انسان زحمتکش علیه عقب مانده ګی فقر،جهل وستم قاطعانه تاسقوط دودمان سلطنتی ادامه داشت.حقیقت زندګی پرشورتاثیر عمیقی در مبارزه آګاهانه ای طبقاتی اونقش بسزایي داشت.او باور داشت هیچ شیوه مبارزه در راه ریشه کن کردن انواع تضاد های طبقاتی،ملی ،نژادی ،زبانی ومذهبی موثر نیست جز مبارزه ایدولوژیک طبقاتی .او درسطح درک وتفکرخویش، وابستګی های قوم قبیله،زبان، مذهب،سمت ومنطقه راکاملآ مردودمیګفت.
پرشوراز سقوط حاکمیت وپارچه شدن حزب دریافته بود؛که:حزب ازرهبری جمعی درعمق مظاهرفردګرایي وشونیزم غرق شده است.اومیدید که نقش افراد دروابستګی  به نسبت های ګوناګون،به دورحلقه ای رهبری .رهبری جمعی حزب را زیرتاثیرنظریات فرد سالاری ،کیش  شخصیت وشونیزم فروبرده است.
این ګرایش ها در پدید آوردن تعدد فرګسونها، تمایلات زبان، قوم وقبیله،تاثیرګذار بود،که در ساختار وحدت حزب لطمه ای بزرګ وجبران ناپذیروارد کند،که واردکرد ند....؟
پرشور تلاش کرد، کسانیکه مستقیم ویا غیر مستقیم این حزب بخون نشسته ای شهدای ګلګون کفن مارا که بخاطر دفاع از آرمانشان  شهید شدند، وحدت حزب را بر اساس اعمال، منافع وتمیلات فرکسونی وخود خواهی ایشان،بدین سرنوشت مبهم ګرفتار نموده اند،افشاءکند.
اومطمن بود که همه اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان(حزب وطن) صادق ومومن که درهمان  باورهای انقلابی  راه توده های زحمتکش مردم شریف افغانستان را ادامه میدهند،بدون شک حکم محکومیت  عاملین آن را در دادګاه وجدان ایشان صادر خواهند کرد.
             روحش شاد
            آرمانش زنده باد
          یاسین برومند (سید نی آسترالیا) 
                                              2/16/2013

ـ محترم نسيم سحر
ـ محترم رحمت حسن
ـ محترم گنجعلی عبدالله
ـ محترم باقر فرين محسنيان
ـ محترم خليل نجات
ـ محترم همايون طاهر
پس از صرف غذا ، اين محفل پرشکوه در حوالی ساعت پنج عصر پايان يافت.

fredag 30 december 2011

به مناسبت چهل و هفتمین سالروز تأسیس ح.د.خ.ا.


هدایت حبیب










به مناسبت چهل و هفتمین سالروز تأسیس ح.د.خ.ا.






هرکشور رویدادهای دارد که به آن می بالد؛ یکی از رویدادهای پر افتخار کشورما تأسیس ح.د.خ.ا. می باشد که چهل و هفتمین سالروز آن را به همه اعضای آن تبریک می گویم. در رابطه به اهمیت این رویداد، جاودان یاد ببرک کارمل در کنگرۀ مؤسس آن حزب گفته بود: "امروز باد بان کیشتیِ ترقی و تمدن افغانستان در اقیانوس جهان مترقی بلند گردید".


در آن برهۀ از تاریخ کشورما سازمانهای زیادی بنیان گذاشته شدند؛ ولی از آن میان ــ به مثابۀ شاخۀ رویندۀ تکامل ــ تنها ح.د.خ.ا. قد کشید، بزرگ و تناورشد. آگاه ترین عناصر از زحمتکشان کشور را به صفوف خود تنظیم کرد و به آموزشگاه بزرگ سیاسی ــ اجتماعی مبدل شد.این حزب به وسیلۀ صدها مظاهره و میتنگ و جراید پر تیراژ خلق و پرچم ، مقالات متعدد دیگری و بیانیه ها و مبارزات پارلمانی به روشنگریِ اذهان عامۀ مردم کشور و افشای قانون شکنیها و استبداد محافل حاکمۀ وقت مبادرت ورزید. در اثر آنگونه فشارها بود، که دستگاه حاکمه به پارۀ از عقب نشینیها و رفورمها به نفع زحمتکشان تن می داد.


وقتی که ناخواسته حاکمیت به حزب تحمیل شد، پیوست به آن عما ل وفادار به امپریالیزم به نابودی سازمان کمر بست، کارآیی و فداکاریِ آن به درجات عالی متبارز گشت، تا آنجاکه ناجیِ خود و جامعه گردید، سپس برای ساختمان میهن و تحکیم حاکمیت خلق به بسیج قواء پرداخت، زمینۀ رشد استعداد زنان و جوانان و ایجاد سازمانهای مدنی، و نشر آثار ادبی، مسلکی و مترقی را به طور بی سابقه یی فراهم ساخت، چنانی که، با و جود همه تبعیضها، چرخ دولت کنونی نیز بالای شانه های کادرهای تربیت شده در آن زمان می چرخد.


سوگمندانه که امپریالیزم به تکیه گاه ترقی و صلح جهانی رخنه نمود؛ سرچشمۀ کمکها، حمایت و تغذیۀ حزب جوان ودولت نوپای ما را خشکانید؛ از همه سو فشارهای گوناگون طاقت فرسا و تحمل ناپذیری باریدن گرفت؛ بدتر از همه برخی از افراد رهبری حزب و دولت را به احراز مقاماتی که به واقعیت امر در اشتغال داشتند فریفتند؛ دودستگی و نفاق را ایجاد نمودند؛ بدین وسیله زوال حاکمیت زحمتکشان کشور آغازگردید و سراجام زعامت جدید غیر مستحقِ غاصب به انصراف و واگذاری قدرت تن در داد. جای آن دولت تاکنون هم در کشورما پر نشده است، اشخاص بی غرض وطن تاکنون هم حسرت آن زمان و آن دولت را می خورند.


بعد آن، در این دو دهۀ پسین روزخوش نصیب مردم ما نگردید."یوم البتر" در کشور ما مصداق و تحقق یافت. اکنون دارد که تاریخ تکرار می شود؛ معلوم است که بدون رضایتِ رأس دولت کنونی، غرب به طالبان و پاکستان چراغ سبز و سرسازش نشان داد. شاید همان طوری که "ییلسین" از حاکمیت خلق روگردانده به مجاهدین رو آورد، امریکاییها هم از دموکرات نماهای خود روبرگردانند و به طالبان و پاکستان رو آورند و حکومتی مانند شیخ نشین های عرب، به سرپرستی غیر مستقمِ پاکستان را بر افغانستان تحمیل نمایند. بدین و سیله مردم افغانستان را به گرداب بدبختی و اسارت بیندازند، خود را از منجلاب جنگ بکشند و هم به مقصد برسند؛ یعنی، پایگاههای خود را نیز در کشور ما جا به جا کنند.


در کشور از هر سو سنگهای شور بختی و فلاکت به سر مردم ما می بارد: از یک طرف بالهای نا میمون اجانب بر فراز وطن ما سایه افگنده است و ستون پنجم آنها همچو سرطان در پیکر جامعۀ ما ریشه دوانیده است؛ از طرف دیگر امکان تسلط سیاه ترین عناصر تایخ بر کشور و مردم ما متصور است؛ از سوی هم به طور روز افزون تخم نفاق بین ملیت ها ومذاهب باهم برادر میهن ما بذر می گردد و از سوی دیگر وسیلۀ نجات یعنی نیرو های ملی، مترقی و چپ به خصوص خانوادۀ بزرگ ح.د.خ.ا پراگنده است.


این امر پایان ماجرا نخواهد بود، نیروهای به اصطلاح جهادی شامل حاکمیت کنونیِ مخالف طالبان آرام نخواهند نشست؛ اما رهبران جهادی در مبارزۀ شان برضد طالبان پیگیر و پایدار نخواهند بود، در جهت بهبود روزگار مردم وآرامش وطن کاری مثمری انجام نخواهند داد. تنها سروصداهایی را بلند خواهند نمود، نا آرامیهای بیشتری را خلق خواهند کرد، بازار دزدان، راهگیران و اخاذان را گرم تر خواهند ساخت، وضعیت را مغشوش نگه داشته، به بدتر شدن روزگار مردم بینوا و بی دفاع ما خواهند افزود و سرانجام در برابر فشار و پول غربِ مدافع طالبان تسلیم خواهند شد.


در رابطه به مسأله وحدت سازمانی چه به موقع، در آستانۀ سالروز تأسیس ح.د.خ.ا. و به جواب حمایت امریکا از طالبان، وحدت خواهان حزب واحد توانستد کنگرۀ خویش را با طنطنۀ زایدالوصفی دایرکنند، با حزب دیگری وحدت نمایند و هم مؤسس جبهۀ گردند. آنان با ادعای که هسته تفکر مبارزه در راه ترقی، دموکراسی آزادی وعدالت اجتماعی با تنوع اندیشه ای وخصوصیت فراگیر مخالف اند، یعنی از وحدت با سازمانهای مشابِه دوری می گزینند، تاسیس و شرکت در جبهات را مردود می شمارند، در خفا از امریکا و تصمیمش مبنی بر حاکم ساختن طالبان و پاکستان بر سرنوشت افغانستان حمایت می نمایند. اگر نه چنین است، لطفاً بگویند که نسبت به طالبان کدام یکی از نیروهای شرکت کننده در جبهه یی که حزب متحد ملی عضویت دارد بدتر است؟ باید به صراحت بیان داشت که فقط و فقط وحدت ملی می تواند مانع تأمین سلطۀ تاریکترین نیروی قرون وسطایی؛ یعنی طالبان بر سرنوشت مردم ما گردد، که ایجاد همچو جبهات سنگپایۀ محکم آن می تواند باشد.


چه شایسته است که همه خانوادۀ بزرگ ح.د.خ.ا. به مناسبت چهل و هفتمین سالروز تأسیس آن حزب بزرگ کار در جهت تأمین و حدت را آغاز نمایند.


جاودان باد نام ح.د.خ.ا.!


پاینده باد کار نامه های عادلانۀ ح.د.خ.ا.!


حزب ما در خاطرۀ تاریخ کشور ما جاودان خواهد ماند!






31دسامبر2011

onsdag 7 december 2011

رفيق عزيز، همايون بسيم ! لحظاتي قبل خبر شدم كه مادر عزيز تان ، با شما ، اعضاي خانواده محترم تان ومجموع دوستان و نزديكان ، براي ابد وداع كرد و به ابديت ملحق شد. درحاليكه اين مصيبت وغم فراموش نشدني را بشما ومجموع خانواده ي داغديده ي تان، إز طرف خود،اعضاي فأميل و تعدادي از رفقاى سويدن وخانواده هاي شان، تسليت عرض نزوده وبا صدق واخلاص خود مان را در غم شما شريك. ميدانيم ، براي مادر جاوداني شده ايكه فرزند مبارزي بمانند خودت را تربيه وبجامعه تقديم كرده است،علوي درجات وأرامش ابدي خواهانيم. لطف كرده ومراتب غمشريكي رفقا در سويدن را به ساير اعضاي خانواده وسيله شويد . باتقديم طرود وهمدردي ي مجدد: جليل برشور وجمعي إز ياران در سويدن 

måndag 26 september 2011


  


هدایت حبیب

عظیمی صاحب! از دانش خود محروم مان نکنید
      شاید خوانندۀ این سیاه مشق در جریان باشد، که جناب عظیمی صاحب چند هفته پیش در نوشته یی عده یی را نام گرفته مورد توصیه قرار داده بودند، که از آن جمله یکی هم من بودم. برای رفع سوء تفاهم خواننده ی آن نوشتۀ عظیمی صاحب، عرض حالم را زیر عنوان "وحدت حق مسلم صفوف است" نگاشته بودم. جنابشان درنبشتۀ دومی خويش باری با انتخاب عنوان " با رفیق هدایت حبیب گران ارج" نوشته گک بنده را رد کرده اند. اکنون می خواهم که ارادتم را به ایشان دوباره عرض حال کنم و به موضع پیشینم پا فشاری نمایم.
      عظيمی صاحب، درآغاز چنین نوشته اند: « این از شور بختی من است که هیچگاه سعادت دیدار جناب هدایت حبیب را نداشته ام، از محضر شریف شان فیض نبرده ام و تنها و تنها از طریق نوشته های رهنمود دهندۀ شان به قلم و اندیشه اش آشنا گردیده ام ».
      شما درست نوشته اید که مرا ندیده اید؛ ولی من در وطن بارها به زیارت شما توفیق یافته ام و از محضر شما فیض برده ام. اما ازاين که اکنون دو پیسه مهاجر هستم، بوطن کارمند عادی دولت و عضو عادی ح.د.خ.ا. (حزب وطن) بودم، نه از فرماندهان ارشد ارگانهای قوای مسلح، نه وزیری، نه وکیلی، نه از سران قومی، یا قبیله یی، نه بزرگ مالکی وتاجری، نه از اعزازیان دربار، و نه از اعضای کمیته مرکزی ح.د.خ.ا ؛ ازاين رو پایینتر از آنها را شما نمی دیدید.
     اگر سیاه مشقهای بنده رهنمود دهنده نیستند و تلخ استند؛ از نبشته های رهنمود دهندۀ شما استفاده می کنیم؛ زیرا همان طوری که در گذشته فرمانده ارشد نظامیِ مان بودید، اکنون هم بزرگ حزبی، دانشمند سیاسی و نویسندۀ با نام ادبی مان هستید؛ چه سلمان رشدی با نوشتن "آیه های شیطانی" نویسندۀ بین المللی شد؛ شما هم "آیه های یاس" را نوشته اید، از او چه کمی  دارید. چون به سویدن روزگار غربت را بسر می برم، اجازه فرمایید، آثار شما را به کمیتۀ "...نوبل" بسپارم تا به آن جایزه کاندید گردد.
      عظیمی صاحب ادامه می دهند: « و اما در بارۀ این علامه " ؟ " باید گفت که از هرکسی که بپرسید، این علامه را علامه تمسخر و استهزاء نی، بل به مثابه علامت سوال و تعجب و استفهام می شناسند ».
      عظیمی صاحب من حرف شما را زیر سوال نمی برم؛ اما، داکتر محمد جعفر یاحقی و داکتر محمد مهدی ناصح در صفحۀ 86 چاپ بیست و ششم کتاب "رهنمای نگارش و ویرایش" شان در رابطه به کاربرد این " ؟ " علامت چنین رهنمود داده اند: "ب ــ گاه برای نشان دادن مفهوم تردید یا ریشخند و استهزا، علامت استفهام می آید وبا تاکید خوانده می شود، مانند: برخی از خبر گزاریها اعلام کردند که: در افغانستان عدالت اجتماعی ( ؟ ) برقرار شده است".
     ايشان در ادامه می نویسند: " این پیش پرده یعنی چه؟ من که تاکنون اصطلاح پیش پرده را نه دیده نه شنیده ام".
      عظیمی صاحب! اصلاً رهبران پشت پرده مورد بحث استند، نه پیش پرده و خوب است که رهبران پشت پرده را می شناسید؛ چنانی که در مقالۀ " نزدیک آی تا ما سراسر "ما" شویم" از آنها یاد آور شده اید.
      در ادامۀ مقالۀ رهنمودی شان چنين می خوانيم :" شما یاد آور شده اید که چرا در نوشتۀ آیه ها از کسانی که زنده یاد ببرک کارمل را از جامعه و رفقا دور ساختند و باعث سقوط حاکمیت گردیدند و حالا هم نمی گذارند تا دو گروه بزرگ خانواده ح.د.خ.ا. باهم یک جا شوند نه تنها یاد نکرده اید بل حمایت هم نموده اید. خوب، نخست باید گفت که مگر من در آن نوشته از کسی یا از شما سوالی پرسیده بودم که در پاسخم شما این قدر "زیرا" می نویسید؟ آخر مگر واژۀ زیرا را در پاسخ به چرا نمی  نویسند؟" .در رابطه به جزء اول این پرسش شما عرض کنم که، به هر دلیلی که بوده، شما از آنانی که جاودان یاد ببرک کارمل را از رفقا و جامعۀ افغانی دور ساختند در آیه های یأس یاد نکرده اید؛ بناءاً دروغ نگفته ام، حقیقت دارد؛ در کتاب اردو وسیاست که یاد کرده اید، بجایش باشد؛ زیرا آن کتاب اکنون مورد بحث ما نیست. ــ در بارۀ جزء دوم باید گفت، که واژۀ "زیرا" گذشته از این که در جواب "چرا" می آید، به فهم بنده در آغاز استدلال، برای اثبات مطلبی در پیش بیان شده نیز می آید؛ شما زیرا های مرا در برابر اماهای خود به اشتباه گرفته اید، آنها برای بیان پاراگراف اول سیاه مشق خودم استند، نه به جواب اماهای شما.
      عظيمی صاحب چنین ادامه می دهند: " نکتۀ دیگری که می خواستم در این جا بیاورم این است که شما در همین "زیرا" چنین نوشته اید: "...اما در آیه های یأس از دیگران نام برده می شود، اما از آن جناب! نه. شاید دلیل این امر باشد که این سفله نیز از بگرامی است....... ثانیاً آیا هرکسی که از بگرامی است سفله است و مگس است و در هر دوغ شنا می کند؟ ببینید که شما ــ شاید ناخواسته ــ حتی به زنده یاد رهبر زحمتکشان افغانستان هم به نحوی توهین می کنید....اگر می گویید نی چنین نیست، استدعا می کنم یک بار دیگر آنچه را که نوشته اید بخوانید."
    عظیمی صاحب اندیشمند! نمی گویم که نی چنین نیست، از نوشته ام منکر نیستم؛ اما، ارائۀ چنین مغالطه و تعبیر سوء، کار مگس هر دوغ است، به شما نمی زیبد. به دوست و همکار سابقم در رادیو تلویزیون افغانستان که اکنون به آلمان زیست می نماید نیز چنین تعبیر شده است که او را کنایه زده ام؛ اما هرگز نه. به طور واضح می گویم که مگس هر دوغ شخص مشخصی است که "وحید خرسند" خود را می نامد و از بگرامی است، در آلمان زیست نمی نماید، جز او منظورم هیچ کسی دیگری نیست. من موضوع اعتقاد راسخ  به اندیشه های عالی انسانی، پایداری به راه و آیینم و احترام به پیشوایانم را دردشوارترين روزهای مخوف و مرگبار، بحيث سپاهی سادۀ حزب محبوبم ( ح. د.خ.ا ) به مراتب امتحان داده ام، بگونۀ فکت مشخص می توانم بگویم: که در زمان تسلط رژيم طراز فاشيستی حفيظ الله امین از اولین کسانی بودم که راهیی زندان گردیدم؛ بعد از پلنوم هجدهم از نخستین کسانی بودم که بیکار شدم.  من به حق می توانم ادعا نمایم که شما به مراتب سبب شده اید، که به رهبر زحمتکشان کشورم دیگران اهانت روا دارند. بگونۀ مثال، در نتیجۀ نوشته های شما بود که شاه محمود حصین در کتاب "مثلث بی عیب" اش، چه کلمات زشت و نادرستی نبود که به آدرس شان حواله نکرد؛ در همین اواخر در اثر نوشته های شما بود که داکتر اکرم عثمان با کاربرد شنیع ترین دشنامها و رکیک ترین واژه ها، اتهامات دورازحقيقت را به ایشان بست و پاسخ وی را نيز مدتها پيش از جناب شما ديگران با استدلال محکم پرداختند.
      عظيمی صاحب همچنان می نویسند: " به نظر من حالا که جناب هدایت حبیب برسکوی دانش و بینش نشسته است باید بداند که این ارزش ها با صداقت درعمل و عدل و انصاف در گفتار ملازمه و رابطۀ گسست نا پذیر دارند. البته من نمی گویم که ایشان برای عقده گشایی و یا از سر احساسات می نویسند، نه زبانم لال !؛ ولی همین قدر می گویم که حالا خوشبختانه مردم ما به آن سطحی از درک و آگاهی سیاسی رسیده اند که سخنان و نوشته های مستند و...ازگفتارغیر مستند...تمیز می دهند."
      جناب عظیمی صاحب! اگر من به سکوی دانش نشسته بودم، مانند شما چند اثری میداشتم پس ثابت است که شما آن سکو را تصاحب کرده و نشسته اید، نه من. حرف شما را زیر سوال نمی برم و به مردم کشورم اهانت نمی کنم که به چنان سطحی که شما توصیف کرده اید نرسیده اند؛ ولی از شما التجا می نمایم، که اگر دانشمندانه بگویید! مردم ما که به چنان سطحی نائل شده اند، که خوب را از بد، حق را از نا حق، راست را از دروغ و نوشته های مستند را از غیر مستند تمیز می نمایند، علت آن همه بدبختی و سیه روزی اکثریت شان و ویرانی وطن مان از چیست؟ یا این که من تهمت ویا اشتباه می کنم، مردم ما نگون بخت و وطن مان مخروبه و عرصۀ تاخت و تاز بیگانه گان نیست؟ من چرا از روی عقده بنویسم مگر می خواستم وزیر شوم که نشده ام، یا در کشور مرفه زندگی ندارم.
      عظیمی صاحب بزرگوار! این نوشته ها ذره ای هم از احترامی که به شما دارم نمی کاهد، این سخنم شکسته نفسی کاذب نیست؛ ولی شما این گفتمان را بیهوده دانسته اید، متوجه استید که خود آغازگر آن می باشید. به باور من بیهوده نی، بلکه برای حقيقت جويان و همسنگران جادۀ پيکار امروز و فردای مان سودمند هم است؛ ازلابلای این بحثهاست که از شما می آموزیم؛ اميد تا از دانش خود محروم مان نکنید.
 
25 سپتامبر 2011
  

måndag 27 juni 2011

پیامهای تسلیت ومطالب نشر شدهء سایتها درمورد رفیق سرلند زنده یاده پیام ها و گزارشها » پیام ها پيام تسليت کميتۀ فعالين ح. د. خ. ا یکشنبه, 06.25.2011, 09:17pm (GMT) پيام تسليت کميتۀ فعالين ح. د. خ. ا و باز دست ويرانگر مرگ، ناجوانمردانه و با بي رحمی، غم و اندوه آفريد و به نامردی اعضای ثابت قدم و راهيان باوفا و با صفای راه پرافتخار حزب دموکراتيک خلق افغانستان را درسوگ و ماتم نشاند. اين بار مرگ، خط نادرست و تبهکارانۀ دهشت افگنان انتحاری، ماين گذاران کنار جاده و تفنگداران بی مروت را، که همه روزه در خطۀ ما خون و آتش می ريزند و فاجعه ازپی فاجعه می آفرينند، دنبال نمود و از گلزار شيفتگان خدمت به تهی دستان و از بُستان عاشق پيشگان وفادار به ميهن و مردم، شاخه گل خوشبو و خوش رنگ و خوش مشرب را به کام خود فرو برد. اينک درتوالی اندوه مردم رنجديده و بلا کشيدۀ سرزمين مان؛ با آه و افسوس بی پايان خبرآمد، که بيماری نکبت بار سرطان ، مجال ادامۀ حيات را به يک انسان صادق ، وطنپرست، باتقوا، پاک نفس و پاکيزه سرشت نداد و حق زندگی را از او گرفت. سخن ازرفيق عبدالمجيد سربلند است، که بتاريخ 2011 / 6 / 24 ، در يکی از بيمارستان های امارات متحدۀ عربی در دوبی ، بدرود حيات گفت. روحش شاد باد ! رفيق سربلند سابق عضو کميته مرکزی ح. د.خ. ا ، بعد از فراغت از دانشکدۀ حقوق دانشگاه کابل، بمثابۀ حقوقدان ، آموزگار مدرسه و کادر ملی و مسلکی کشور، درطول دورۀ کار وماموريت خويش در وظايف مختلف، ازجمله در سالهای حاکميت سياسی ح. د. خ. ا ( بحيث وزيراطلاعات و کلتور ، سپس معاون صدراعظم جمهوری دموکراتيک افغانستان و سفير دولت افغانستان در کيوبا ) با درک رسالت انسانی ـ ملی و ميهنی خويش، بطور صادقانه مصدر خدمات بی شايبه به مردم و کشور شد و خيلی ها پاک و بی آلايش زيست. رفيق سربلند مبارز پرشور راه منافع زحمتکشان و رهرو سرسپردۀ جنبش انقلابی و عدالتخواهانۀ افغانستان بود و با صداقت دراين کوره راه گام برداشت و رهگذر راه و رسم انسانيت و پيرو انديشه های آزادی، برادری، برابری و عدالت اجتماعی شد و هرگز دراين جادۀ پرخم و پيچ ، حتی در دشوارترين شرايط اختناق سياسی ، دربرابر حکومت ها و فرمانروايان مستبد، زورگويان خودکامه و تماميت خواهان سلطه گرا، سرتسليم فرود نياورد و کرنش و سازش را نه پذيرفت. بدون ترديد، مرگ رفيق مجيد سربلند يک ضايعۀ بزرگ به وطن و مردم رنجديدۀ افغانستان به حساب می آيد و نبود اين فرزند نستوه و راستين ميهن را در جمع فرهنگيان کشور و بويژه در جنبش انقلابی وطنپرستان افغانستان ، کمبود جدی می پنداريم و ازناحيۀ ازدست دادن اين رفيق عزيز خويش سخت متأثر هستيم. بدين وسيله درگذشت نابهنگام رفيق مجيد سربلند را به همه فرهنگيان فرهيخته، به رفقاء و دوستان پيکارجو و به کليه مبارزان و راهيان راه ترقی، آزادی، دموکراسی، برابری، پيشرفت و عدالت اجتماعی سرزمين تاريخی مان تسليت گفته به اعضای خانواده و بازماندگان آن هم سنگر عزيز صبر جميل می خواهيم. روانش شاد و خاطره اش جاودان باد ! کميتۀ فعالين ح. د. خ. ا








پیام تسلیت دوکتورس اناهیتا راتب زاد


باتألم وانده فروان آگاهی حاصل نمودم که رفیق عزیز و دوست نهایت مهربانم عبدالمجید سربلند ،که یک عمر به خاطر شگوفایی و عمران جامعه عقب مانده ما ، دوشا دوش ، تلاش و مبارزه عادلانه نمودیم ، داعیه اجل را لبیک و با زند گی فانی وداع نمودند .

اینجانب مراتب تسلیت خویشرا برای فامیل ، دوستان ، خویشاوندان واقارب مرحوم سربلند ابراز نموده ،از بارگاه ایزد متعال برایشان صبر جمیل خواسته ، روح مرحوم را شاد و جنت فردوس را جایگاهی ابدی اش استدعا مینمایم .

اناهیتا راتب زاد

 

پیام تسلیت دوکتورس اناهیتا راتب زاد

باتألم وانده فروان آگاهی حاصل نمودم که رفیق عزیز و دوست نهایت مهربانم عبدالمجید سربلند ،که یک عمر به خاطر شگوفایی و عمران جامعه عقب مانده ما ، دوشا دوش ، تلاش و مبارزه عادلانه نمودیم ، داعیه اجل را لبیک و با زند گی فانی وداع نمودند .




پيام تسليت کميتهء فعالين ح. د. خ. ا


پيام تسليت
کميتۀ فعالين ح. د. خ. ا
 
    و باز دست ويرانگر مرگ، ناجوانمردانه و با بي رحمی، غم و اندوه آفريد و به نامردی اعضای ثابت قدم و راهيان باوفا و با صفای راه پرافتخار حزب دموکراتيک خلق افغانستان را درسوگ و ماتم نشاند.
    اين بار مرگ، خط نادرست و تبهکارانۀ دهشت افگنان انتحاری، ماين گذاران کنار جاده و تفنگداران بی مروت را، که همه روزه در خطۀ ما خون و آتش می ريزند و فاجعه ازپی فاجعه می آفرينند، دنبال نمود و از گلزار شيفتگان خدمت به تهی دستان و از بُستان عاشق پيشگان وفادار به ميهن و مردم، شاخه گل خوشبو و خوش رنگ و خوش مشرب را به کام خود فرو برد.
     اينک درتوالی اندوه مردم رنجديده و بلا کشيدۀ سرزمين مان؛ با آه و افسوس بی پايان خبرآمد، که بيماری نکبت بار سرطان ، مجال ادامۀ حيات را به يک انسان صادق ، وطنپرست، باتقوا، پاک نفس و پاکيزه سرشت نداد و حق زندگی را از او گرفت.
     سخن ازرفيق عبدالمجيد سربلند است، که بتاريخ 2011 / 6 / 24 ، در يکی از بيمارستان های امارات متحدۀ عربی در دوبی ، بدرود حيات گفت.
    روحش شاد باد !
     رفيق سربلند سابق عضو کميته مرکزی ح. د.خ. ا ، بعد از فراغت از دانشکدۀ حقوق دانشگاه کابل، بمثابۀ حقوقدان ، آموزگار مدرسه و کادر ملی و مسلکی کشور، درطول دورۀ کار وماموريت خويش در وظايف مختلف، ازجمله در سالهای حاکميت سياسی ح. د. خ. ا ( بحيث وزيراطلاعات و کلتور ، سپس معاون صدراعظم جمهوری دموکراتيک افغانستان و سفير دولت افغانستان در کيوبا ) با درک رسالت انسانی ـ ملی و ميهنی خويش، بطور صادقانه مصدر خدمات بی شايبه به مردم و کشور شد و خيلی ها پاک و بی آلايش زيست.
     رفيق سربلند مبارز پرشور راه منافع زحمتکشان و رهرو سرسپردۀ جنبش انقلابی و عدالتخواهانۀ افغانستان بود و با صداقت دراين کوره راه گام برداشت و رهگذر راه و رسم انسانيت و پيرو انديشه های آزادی، برادری، برابری و عدالت اجتماعی شد و هرگز دراين جادۀ پرخم و پيچ ، حتی در دشوارترين شرايط اختناق سياسی ، دربرابر حکومت ها و فرمانروايان مستبد، زورگويان خودکامه و تماميت خواهان سلطه گرا، سرتسليم فرود نياورد و کرنش و سازش را نه پذيرفت.
     بدون ترديد، مرگ رفيق مجيد سربلند يک ضايعۀ بزرگ به وطن و مردم رنجديدۀ افغانستان به حساب می آيد و نبود اين فرزند نستوه و راستين ميهن را در جمع فرهنگيان کشور و بويژه در جنبش انقلابی وطنپرستان افغانستان ، کمبود جدی می پنداريم و ازناحيۀ ازدست دادن اين رفيق عزيز خويش سخت متأثر هستيم.
     بدين وسيله درگذشت نابهنگام رفيق مجيد سربلند را به همه فرهنگيان فرهيخته، به رفقاء و دوستان پيکارجو و به کليه مبارزان و راهيان راه ترقی، آزادی، دموکراسی، برابری، پيشرفت و عدالت اجتماعی سرزمين تاريخی مان تسليت گفته به اعضای خانواده و بازماندگان آن هم سنگر عزيز صبر جميل می خواهيم.
             روانش شاد و خاطره اش جاودان باد !

tisdag 10 maj 2011


اعتراض های ګسترده یی صدها نامزد وکیل معترض بر نحوه ونتایح انتخابات  ولسی جرګه غیر دموکراتیک ومملو از خیانتها ،جعل وتذویر ُباعث ایجاد یک صف قوتمند وعدالتخواهانه یی  سراسری وطنی ګردید، که میتواند بستر خوب ، نیرومند وقابل اطمینان افغانستان شمول  برای نیروهای ملی وتحول طلبان وافعی خواهان تاْمین عدالت ودموکراسی واقعی ګردد.